به بهانه زادروز کالیگولا - پیشنهاد مطالعه نمایشنامه کالیگولا، اثر آلبر کامو
به گزارش وبلاگ تپلینک، زندگینامه آلبر کامو (1913-1960)
تولد و کودکی آلبر کامو (CAMUS ALBERT)
در 7 نوامبر 1913 در دهکده ای کوچک در الجزایر به دنیا آمد. پدرش لوسین کامو یک سال بعد از به دنیا آمدن او در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد و از آن به بعد آلبر همراه با مادرش (که اصالتا اسپانیایی بود به خانه مادر مادری اش در الجزیره می رود. خانواده کامو جزء آن دسته از مهاجرانی بودند که از فرانسه برای دریافت زمین کشاورزی به الجزایر آمده بودند.
کودکی کامو دریک زندگی فقیرانه طبقه کارگری سپری شد. او به موجب پافشاری لوئی ژرمن معلم مدرسه ابتدایی اش بود که توانست تحصیلات متوسطه را ادامه دهد.
جوانی و خبرنگاری
کامو در طی سال های 1930-1928 دروازه بان تیم دانشگاه الجزیره بود، اما با تشخیص اولین آثار سل در 1930 او تبدیل به یک تماشاچی فوتبال شد.
در سال 1934 به حزب کمونیست پیوست که در آن وظیفه عضوگیری از میان پرولتاریای عرب را برعهده داشت. البته بیش تر نگرانی کامو به دلیل پیوستن او به این حزب، احتمالا در مورد اتفاقات آن زمان اسپانیا بوده است تا گرایش سیاسی به نظریه های لنین - مارکسیستی. بعدها این حزب، کامو را به عنوان یک تروتسکیست به شیوه ای نمایشی محکوم و از حزب اخراج کرد (1936).
لیسانس فلسفه را در سال 1935 گرفت. در ماه مه سال 1936 سرانجام نامه خود را درباره فلوطین ارائه داد.
او در سال 1938 در روزنامه تازه تأسیس الجزایر جمهوری خواه به عنوان خبرنگار شروع به کار کرد. او تمام مقاله های خود را به صورت اول شخص می نوشت که تا آن زمان در شیوه گزارشگری فرانسوی متداول نبود.
در سال 1939، مجموعه مقالاتی با عنوان فقر قبیله منتشر کرد.
ازدواج
در 1934 باسیمون های ازدواج کرد که معتاد به مورفین بود. ازدواج آن ها یک سال بعد در اثر خیانت سیمون سرانجام یافت. در 1940 بافرانسیس مور ازدواج کرد.
میان سالی و ترک الجزایر
با نزدیک تر شدن جنگ جهانی دوم، کامو به عنوان سرباز داوطلب شد، اما به دلیل بیماری سل او را نپذیرفتند. او در این زمان سردبیر روزنامه یعصر جمهوری شده بود که در ژانویه سال 1940 دستگاه سانسور الجزایر آن را تعطیل کرد. در مارس همان سال فرماندار الجزیره، آلبرکامو را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی معرفی کرد و به او پیشنهاد کرد که شهر را ترک کند. در این هنگام کامو به پاریس رفت. او کار خود را در روزنامه یعصر پاریس شروع کرد. بعدها برای دوری از ارتش نازی به همراه دیگر کارمندان روزنامه، ابتدا به شهرکلرمون فران و سپس به شهر غربی بوردو نقل مکان کرد.
در 1942 کامو، رمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود تحت عنوان افسانه سیزیف را منتشر کرد. نمایش نامه کالیگولا را در سال 1943 به چاپ رسانید. او این نمایش نامه را تا اواخر دهه پنجاه بارها بازنویسی و ویرایش کرد. در سال 1943 کامو کتابی را به نام نامه هایی به یک دوست آلمانی نیز به صورت مخفیانه به چاپ رسانید.
فعالیت علیه نازیسم و سرانجام جنگ در 19 دسامبر 1941 کامو اعدام گابری پری را شاهد بود که این واقعه به قول خودش موجب متبلور شدن حس شورش علیه آلمان ها در او شد. او در سال 1942 عضو گروه مقاومت فرانسوی به نام نبرد شد و در اکتبر 1943 به کمک دیگر اعضای گروه شروع به فعالیت روزنامه نگاری زیرزمینی کرد. وی در این گروه مقاومت باژان پل سارتر آشنا شد. او یک بار هنگامی که سرمقاله روزنامه نبرد را به همراه داشت در یک بازرسی خیابانی دستگیر شد.
در سال های پس از جنگ کامو به دارودسته ژان پل سارتر وسیمون دوبوار در کافه فلور در بلوارسن ژرمن پاریس پیوست. کامو بعد از جنگ سفری به ایالات متحده داشت تا در آن جا در مورد اگزیستانسیالیسم سخنرانی کند.
رمان طاعون نیز در سال 1947 به چاپ رسید که در زمان خود پرفروش ترین کتاب فرانسه شد. در سال 1947 کامو از روزنامه نبرد بیرون آمد.
نمایش نامه یعادل ها را در سال 1949 منتشر کرد و اثر فلسفی خود به نام شورشی را نیز در سال 1951 به چاپ رساند.
در سال 1952 مشاجراتی بین کامو و سارتر بعد از نوشتن مقاله ای علیه کامو در مجله ای که سارتر سردبیر آن بود، شروع شد.
در 1952 از کار خود در یونسکو استعفا داد، زیرا سازمان ملل عضویت اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو را قبول کرده بود. در 1953 کامو یکی از معدود شخصیت های چپ بود که شکستن اعتصاب کارگران آلمان شرقی را مورد اعتراض قرار داد.
فعالیت هایی برای الجزایر در اوایل سال 1954 بمب گذاری های گسترده ای از جانب جبهه آزادی بخش ملی در الجزایر رخ داد. کامو تا سرانجام عمر خود مخالف استقلال الجزایر و اخراج الجزایری های فرانسوی تبار بود، ولی در عین حال هیچ گاه از گفت و گو در مورد فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت.
در 1955 کامو مشغول نوشتن در روزنامه اکسپرس شد. او در طول هشت ماه 35 مقاله تحت عنوان الجزایر پاره پاره نوشت.
در ژانویه 1956 کامو برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر را عهده دار شد که این گردهمایی مورد مخالفت شدید دوطرف مناقشه، جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه، قرار گرفت.
کامو در آخرین مقاله ای که در مورد الجزایر نوشت تلاش کرد از گونه ای فدراسیون متشکل از فرهنگ های مختلف بر مبنای مدل سوئیس برای الجزایر دفاع کند که این نیز با مخالفت شدید طرفین دعوا روبه رو شد.
از آن به بعد کامو به خلق آثار ادبی پرداخت و داستان هایی کوتاه که مربوط به الجزایر بودند را منتشر کرد. او در عین حال به تئاتر پرداخت. دو نمایش نامه اقتباسیدر سوگ راهبه اثرویلیام فاکنر وجن زدگان اثر فیودور داستایوفسکی از کارهای کامو در تئاتر بود که با استقبال زیادی روبه رو شدند.
سقوط در سال 1956 به رشته تحریر درآمد. در سال 1957 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. او جوان ترین نویسنده ای بود که تا آن روز جایزه نوبل را گرفته است.
مرگ
بعدازظهر چهارم ژانویه 1960 در 24 کیلومتری شهرسانس در بزرگراه RN5] حاشیه دهکده پتی ویل نزدیکمونته رو خودروی حامل کاموفاسل - وگا از جاده منحرف می گردد و به درختی می کوبد و تکه تکه می گردد. آلبر کامو در صندلی عقب خودرو نشسته بود. او در این سفر همراه خانواده دوست ناشرشمیشل گالیمار(Gallimard Michel) بود.
زندگی ادبی کامو
در دوران جنگ کامو به عضویت سلول مقاومت فرانسه پیوست و در آن جا بود که یک روزنامه زیرزمینی موسوم به مبارزه را به چاپ رساند. این گروه علیه نازی ها مطلب می نوشت، و کامو در آن لقب Beauchard گرفت. کامو در سال 1943 به عنوان ویراستار روزنامه انتخاب شد و هنگامی که پاریس به دست متفقین آزاد شد و گزارش آخرین نبردها را می داد، وی در سال 1947 هنگامی که روزنامه به صورت تجاری درآمده بود از مبارزه کنار کشید. در همین دوران بود که کامو با ژان پل سارتر، فیلسوف و نویسنده بنام فرانسوی آشنا شد. بعد از جنگ کامو یکی از دوستان سارتر شد و در پاتوق دوستان وی که کافه فلور نام داشت و در بولوار سن ژرمن پاریس قرار داشت مکررا رفت و آمد می کرد. کامو هم چنین به ایالات متحده آمریکا سفر کرد تا در مورد وجود گرایی فیلسوفان فرانسوی سخنرانی کند.
هرچند او گرایش های چپ گرایانه داشت ولی به شدت به انتقاد از فلسفه و دکترین کمونیسم پرداخت و همین امر باعث فاصله دریافت رفقای کمونیست وی از او شد و با گذشت زمان از سارتر هم فاصله گرفت. در 1949 بیماری سل او عود کرد و این باعث شد که دو سال در انزوا زندگی کند. در 1951 اثر Rebel The را منتشر کرد که در حقیقت تحلیل فلسفی شورش و اغتشاش و سرکشی و در معنای وسیع تر انقلاب بود که نشانه آشکار رد کمونیسم از سوی وی بود.
این کتاب موجب آشفته شدن دوستان و هم قطاران و معاصران کامو وجدایی نهایی وی از سارتر شد. پذیرش و قبول سخت کتاب یا به قول دیگر عدم پذیرش آن موجب ناامیدی کامو شد و بعد به جای آن به ترجمه نمایش نامه ها روی آورد. سهم و کمک برجسته کامو به فلسفه، در عقاید وی به پوچی متبلور شد: هیچ انگاری. پوچی نتیجه میل داشتن انسان ها به روشنی، نظم و ترتیب و مفهوم و معنا داشتن در داخل یک جهان و شرایطی که هیچ کدام را فراهم نمی کند، شرایطی که وی در کتاب Sisyphus of Myth The] از آن ها گفته است و آن ها را در کتاب های دیگر خود نیز انعکاس داده است. عده ای عقیده دارند که توصیف کامو به عنوان یک پوچ گرا صحیح تر از یک وجود گراست.
در 1950 کامو خود را وقف حقوق بشر کرد. در 1952 او از کارش در یونسکو استعفا داد و علت آن پذیرش اسپانیا از طرف سازمان ملل بود، در شرایطی که اسپانیا تحت سلطه دیکتاتوری به نام ژنرال فرانکو قرار داشت. در سال 1953 او از معدود چپ گرایانی بود که به انتقاد از روش های اتحاد جماهیر شوروی پرداخت که یکی از آن ها سرکوب اعتصاب کارگران در شرق برلین بود. در 1956 نیز او به مخالفت با روش های مشابه شوروی در مجارستان پرداخت. او عقاید خود به آرامش طلبی و صلح جویی را حفظ کرد و در همه جا به مخالفت با مجازات اعدام در سراسر جهان پرداخت. هنگامی که جنگ استقلال الجزایر شروع شد، این مسئله به صورت یک مسئله غامض و غیرقابل حل برای کامو آشکار شد.
او از دولت فرانسه در رابطه با سرزمین های شمالی آفریقا که به صورت کلنی های فرانسه درآمده بودند و اخیرا سر بر شورش و طغیان گذارده بودند، حمایت کرد. سرزمین هایی که به صورت قسمتی جدایی ناپذیر از امپریالیسم جدید اعراب که توسط مصر رهبری می شد و تهاجم ضدغربی که توسط روسیه اداره می شد تا اروپا را احاطه کند و آمریکا را منزوی گرداند درآمده بود. او هرچند با خودگردانی و حتی با تشکیل فدراسیون موافق بود اما استقلال کامل را برنمی تافت،
در هنگام جنگ او از متارکه جنگ با غیرنظامی ها حمایت کرد که باعث در امان ماندن غیرنظامی ها می شد، مسئله ای که پذیرفته نشد به دلیل این که هر دو طرف جنگ آن را احمقانه نامیدند. دور از نظرها، او در حمایت از الجزایری های به زندان افتاده که محکوم به مرگ بودند کار محرمانه ای را شروع کرد.
در 1957 او برنده جایزه نوبل ادبیات شد، به خاطر نوشته هایش بر ضدمجازات اعدام در یک مقاله. وقتی در دانشگاه استکهلم خطاب به دانشجویان سخنرانی می کرد به دفاع از موضع انفعالی خود در جریان جنگ الجزایر پرداخت و گفت که همیشه نگران مادرش بوده که در الجزایر زندگی می کرده. ظاهرا روشن فکران چپ گرای فرانسوی این مسئله را به عنوان بهانه ای دیگر برای از وجهه عمومی انداختن کامو استفاده می کردند. کامو در چهارم ژانویه 1960 در جریان یک سانحه رانندگی، جان باخت. راننده اتومبیل، که هم ناشر کامو بود و هم دوست صمیمی او میشل گالیمار، نیز در این سانحه جان داد.
کامو در گورستان لورمارن (Lourmarin) در منطقه وکلوز(Vaucluse) واقع در نزدیکی مرز فرانسه و ایتالیا درخاک فرانسه به خاک سپرده شد.
شرایط تاریخی
آلبر کامو در سال 1932 شروع به کار نویسندگی کرد. 20 سال داشت که هیتلر در آشفته بازار سیاسی دهه سی به قدرت رسید. او ظهور چندین دولت توتالیتر، اضمحلال جنبش های سوسیالیست و لیبرال را در اروپا، تصفیه در روسیه، تروریسم و شکنجه هایی را که پلیس در اروپا راه انداخت، تمامی جنگ و اردوگاه های زندانیان را دید. جنگ ویتنام در اوج خود بود که کامو درگذشت. عصر او عصر الهام و آرامش و صلح نبود و به نسلی تعلق داشت که عمیقا تحت تأثیر شرایط تاریخی بود. او از این تأثیرات در سخنرانی ای که زمانی در دانشگاه استکهلم انجام داد به عنوان ناامیدانه مثل همه مردم هم عصر در تشنجات زمان خود گم شدن… یاد کرد. از طرف دیگر در خانواده ای فقیر به دنیا آمد و در فقر و بیپولی بزرگ شد. اما همیشه با سپاس از گذشته یاد می کند و می گوید: خانواده ای که تقریبا هیچ چیز نداشت و به هیچ چیز رشک نمی ورزید، صرفا به خاطر آرامش ویژه اش، به خاطر غرور و فخر طبیعی و منحصر به فردش به من عالی ترین درس ها را دادند.دوران جوانی کامو با مسافرت های طولانی و سیر و سفر به شهرهای مختلف گذشت. در ماه مارس 1940 به پاریس نقل مکان کرد و در اداره روزنامه پاری سوار مشغول به کار شد. آلبر کامو تعداد زیادی داستان از جمله پشت و رو (1937)، جشن ها(1938)، بیگانه (1942)، واقعیات (1942)، طاعون (1947)، افسانه سیزیف (1947)، یاغی (1951)، سقوط (1956) وپناهگاه و قلمرو (1957) را در کارنامه خود دارد. وی هم چنین نمایش نامه هایی با عنوان شورش آستوری ها(1936)، سوءتفاهم و کالیگولا(1945)، درستکاران (1946) وحکومت نظامی(1948) را منتشر کرده است. جدای از این ها، مقالات زیادی درباره آثار سارتر، داستایوفسکی و کافکا از وی به جا مانده است. آثار این نویسنده تا به امروز به 32 زبان جهان ترجمه شده است.
کامو در سال 1947 نخستین جایزه ادبی خود را به نام critic] برای اثر معروفش طاعون دریافت کرد. ده سال بعد در سال 1957 مطبوعات با تیتر درشت خبر دادند که آلبر کامو جوان ترین برنده جایزه نوبل در ادبیات شده است. روز چهارم ژانویه 1960 اتومبیلی که رهسپار پاریس بود با درختی تصادف کرد. آلبر کامو در این حادثه جان سپرد، در حالی که به یکی از دوستانش گفته بود: تمام کارهایم را برای سال 1960 گذاشته ام. ژان پل سارتر درباره کامو می گوید: او هرچه می کرد یا می خواست در آینده بکند، هرگز نمی توانست جلو خود را بگیرد که در زمینه فرهنگی ما یکی از قدرت های بزرگ نباشد یا حتی در راه خود جلو نمود تاریخ فرانسه و قرن خود را نگیرد.
درباره کالیگولا
کالیگولا (CALIGULA) یکی از نمایشنامه هایی است که کامو در سال 1938، هنگامی که هنوز مقیم الجزایر بود، آن را نوشت. سپس در سال 1945 آن را اصلاح و در پاریس به صحنه برد که با استقبال کم نظیری روبرو شد. در سال 1958 تغییراتی اساسی در آن داد، بعضی قسمت ها را حذف و صحنه هایی را به آن اضافه کرد. کالیگولا روایت امپراتوری نیمه دیوانه در روم است. این امپراتور پس از مرگ خواهر و معشوقه اش دروزیلا سه روز غیبت می کند.
پس از سه روز یک شخصیت غیرقابل باور و غیرممکن به قصر بازمی گردد. پرده دوم نمایش نامه زمانی است که سه سال از آن بازگشت، گذشته و کالیگولا به یک هیولا یا به عبارتی یک امپراتور جانورخوی مستبد مبدل شده که در دربار خود تنهاست و فقط همسرش سرونیا در کنارش مانده است. او به مقامات و بزرگ زادگان اهانت می کند. زمانی که با تخت روان به بیرون شهر می رود آن ها را مجبور به دویدن دنبال تختش می کند، اموال آن ها را مصادره، پدران و حتی پسران آن ها را بدون هیچ دلیل خاصی می کشد و…
کالیگولا معتقد است که در سرتاسر امپراتوری روم تنها شخصی است که آزاد است و آمده تا این که آزادی را به دیگران نیز بیاموزد و هم چنان بر این باور است که با این آزادی، آزمون بزرگی شروع می گردد. می خواهد آسمان را با دریا بیامیزد، زشتی و زیبایی را در هم ریزد و از رنج، خنده برانگیزد. اراده اش به تغییر و هدیه اش به قرن برابری است، ضمن آن که این امپراتور به دنبال ماه و به دست آوردن آن است. او فکر می کند با دگرگون کردن جهان، تملک ماه، فتح مرگ و آزادی مطلق می تواند سعات بشری را به عنوان یک مطلق به جهانی انسانی هدیه کند.
کالیگولا خشونت را می پذیرد و زیبایی و دلسوزی را رد می کند. از همسرش می خواهد که بیرحم، سرد و سنگدل باشد و بداند که رنج خواهد برد. آلبرکامو، کالیگولا را محور اصلی این نمایش نامه قرار داده است: تصمیماتی که می گیرد و تأثیراتی که بر دیگران می گذارد. کامو مسبب اصلی طغیان وحشیانه کالیگولا را به نوعی آگاهی از مرگ می داند. این مرگ حس های زیادی را در او برانگیخته است.
وقتی در جاییسیپیون پسر بزرگ زاده ای که پدرش توسط کالیگولا کشته شده از او می پرسد: آیا در زندگی تو هیچ نیست که شبیه به دلخوشی و آرامش باشد؟ هیچ حال گریه ای، تسلایی، پناهگاه ساکتی؟ کالیگولا در جواب می گوید: چرا هست، تحقیر. شخصیت های فرعی نمایش نامه کامو در برخورد با اعمال و رفتار کالیگولا از او بیزاری می جویند و نسبت به او کینه به دل می گیرند. اعتقاد کامو بر آن است که احساس ناامنی این افراد باعث می گردد که فکر کنند. یکی از نقاط قوت کالیگولا احساس های متضاد این شخصیت هاست. در همان حال که نفرت شدید نسبت به امپراتورشان دارند ولی به نوعی به عقایدش احترام می گذارند. زمانی که همگی قصد کشتن او را می کنند، سیپیون می گوید: نمی توانم مخالف او باشم. حتی اگر او را بکشم دست کم دلم همراه او خواهد بود.
در پرده چهارم کالیگولا که می داند بزرگان برای کشتنش می آیند روبه روی آینه ای ایستاده است. کامو به زیبایی این صحنه را به تصویر می کشد. کالیگولا می داند دیگر ماه را به دست نمی آورد. می داند به نهایت رسیده و از این نهایت می ترسد و این ترس او را به یاد تحقیری می اندازد که سال ها به دیگران روا داشته بود و … نهایتا به احساس خلا می رسد.
زمانی که بزرگ زادگان به سمت او حمله برده و او را مورد ضربات اسلحه های شان قرار می دهند، فقط می گوید: هنوز زنده ام. کاموخود درباره نمایش نامه اش می گوید: کالیگولا مردی است که شور زندگی او را تا جنون تخریب پیش می راند. مردی که از بس به اندیشه خود وفادار است وفاداری به انسان را از یاد می برد. کالیگولا همه ارزش ها را مردود می شمارد. اما اگر حقیقت او در انگارخدایان است، خطای او در انکار انسان است. این را ندانسته است که چون همه چیز را نابود کند ناچار در آخر خود را نابود خواهد کرد. این سرگذشت انسانی ترین و فجیع ترین اشتباهات است.
کتاب کالیگولا
نویسنده : آلبر کامو
مترجم : پری صابری
نشر قطره
128 صفحه
منبع: یک پزشک